پنجمین ماهگرد عشقمون ستیلا
عشق مامان وبابا ماهگردت مبارک.
1392/7/30: دخترنازم کم کم یک طرفه میخوابی.یک عروسک رنگارنگ داری که خوب توی دستات نگه می داری.مادرجون داره بهت برگشتنو یاد میده که 5 روز مانده بود که 5 ماهگیت تموم بشه خودت دمر افتادنرو شروع کردی.وقتی دمر میافتی به همه نگاه میکنی که ببینی همه نگاهت می کنن بعد ذوق میکنی.آره ماشااله داری باهوش میشی.ترشحات چشم قشنگت هم بالاخره خوب شدن.گوشواره های نگینی نوزادیت هم دیگه درآوردیم وگوشواره هایی که پدرجون برات خریده بودند را به گوشت انداختیم.وایی که چقدر ماه شدی مامانی!
اولین دمرافتادن.
اینم گوشواره هات
رفتیم شمال عروسی دختر عمو مژگان بابایی
توی باغ عزیزجون
درحرم آستانه اشرفیه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی