سی وششمین ماهگردو سومین تولد ستیلا جون

ستیلا خانم ،عسل خانم سومین تولدت مبارک.

95/2/30: ستیلا جون دراین ماه تولدشما را جشن گرفتیم و بازهم یکسال دیگر باهم خندیدیم و گریه کردیم و از غمهای شما ناراحت و از سلامتی شما خوشحال بودیم.ستیلا جون دختر ناز و قشنگم حالا دیگه یکسال بزرگتر شدی و خیلی از کارهای خودتو انجام میدی و در یکسری از کارهاهم به مامان و بابایی کمک میکنی. دختر کوچولوی ما سومین تولدت مبارک امسال هم همچون سالهای قبل برات در خود روز 30 اردیبهشت یه جشن تولد کوچک با تم رنگین کمان گرفتیم .ستیلا جون در تزیین و انتخاب تم تولدت شما خیلی کمک کردیو نظرهای جالبی میدادی و خیلی هم ذوق داشتی.مامان فدای اون ذوق و سلیقه ات بشه. ستیلای نازم در تاریخ 17 اردیبهشت به همراه خاله آدینه و خاله عاطفه به تهران برای دیدن نمایشگاه کتاب رفتیم و خیلی بهمون خوش گذشت و کلی هم کتاب و محصولات فرهنگی برای شما و خودمان خریدیم وموقع برگشت در اتوبان متاسفانه به علت سُربودن جاده و تصادفات زنجیره ای در جلو و ندیدن بابایی و برای اینکه به جلویی ها برخوردنکنیم به سمت کناره اتوبان و به پایین جاده رفتیم.خداروشکر خودمان سالم بودیم و خسارت جزئی به ماشین وارد شد. خیلی بد بود اما هزارمرتبه خداروشکر که همه سالم بودیم. ستیلا جون افکارهای خودت رو خیلی قشنگ بیان میکنی مثلا به این صورت که هرچیزی که توی ذهنت هست رو میگی دوستم میگه مثلاً فلان کار را بکنم.یا اگه حرف بدی بزنی میگی دوستم گفت.دوستم این کار رو کرد.

اینم کادوی مامان و بابا.