ستیلاستیلا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره

ستیلا نبض زندگی مامان و بابا

سی وششمین ماهگردو سومین تولد ستیلا جون

ستیلا خانم ، عسل خانم سومین تولدت مبارک . 95/2/30: ستیلا جون دراین ماه تولدشما را جشن گرفتیم و بازهم یکسال دیگر باهم خندیدیم و گریه کردیم و از غمهای شما ناراحت و از سلامتی شما خوشحال بودیم.ستیلا جون دختر ناز و قشنگم حالا دیگه یکسال بزرگتر شدی و خیلی از کارهای خودتو انجام میدی و در یکسری از کارهاهم به مامان و بابایی کمک میکنی. دختر کوچولوی ما سومین تولدت مبارک امسال هم همچون سالهای قبل برات در خود روز 30 اردیبهشت یه جشن تولد کوچک با تم رنگین کمان گرفتیم .ستیلا جون در تزیین و انتخاب تم تولدت شما خیلی کمک کردیو نظرهای جالبی میدادی و خیلی هم ذوق داشتی.مامان فدای اون ذوق و سلیقه ات بشه. ستیلای نازم در تاریخ 17 اردیبهشت به همر...
10 شهريور 1395

سي وپنجمين ماهگرد عشقمون ستيلا

اي نبض زندگي مامان وبابا ماهگردت مبارك. ستيلاجون سومين عيدت مبارك.   95/1/30:ستيلاجون دختر ناز مامان وبابا عيدت مبارك .خدارا شاكريم كه با تن سالم وارد سال جديد شديم هرچن كه بابايي در روز 5فروردين به دليل حساسيتي كه به باقالي دارد كمي مريض شد .دخترم در لحظه سال تحويل كه ساعت 8 صبح روز يكشنبه بود سه تايي در حرم امامزاده حسين (ع)بوديم و براي همه دعا كرديم وبراي سلامتي خودمان هم دعا كرديم و بعد به بزرگترها تلفن كرده و سال نو را تبريك گفتيم و بعد هم به خانه مادرجون اينا رفتيم و روز اول عيد نهار در خانه مادرجون اينا بوديم.روز دوم عيد هم به منزل دايي اصغر و دختر دايي زهرا رفتيم و روز سوم هم به ...
28 خرداد 1395

سي وچهارمين ماهگرد عشقمون ستيلا

زيباترين نعمت زندگي مامان وبابا ماهگردت مبارك.   94/12/29: دختر گلم بالاخره آخرين فصل سال هم رسيد ودر روز 5 اسفند به مراسم هفتم مادر بزرگ منصوره جون(ننه صفيه)رفتيم،در راه برگشت در كنار پمپ بنزين جند تا اسب در نيسان ديديم هم علاقه داشتي كه به انها نگاه مكني و هم از اسبها مي ترسيدي پدرجون شما رو برد پيش اسبها و با اونها عكس گرفتي البته از بغل پدر جون تكون نمي خوردي و محكم پدرجونونو بغل كرده بودي. كارهاي خانه تكاني و خريد  براي سال جديد را هم به كمك شما انجام داديم.البته خوب مثل هميشه با كمبود وقت مواجهه بوديم در مراسم چهارشنبه سوري هم مثل سال گذشته هنوز مي ترسيدي البته امسال فقط اولش ترسيدي ولي بعد كه برات فشفشه روش...
15 خرداد 1395

سي وسومين ماهگرد عشقمون ستيلا

ناز گل مامان وبابا ماهگردت مبارك. 94/11/30:دراولين روزاين ماه مادرجون مراسم ختم انعام برگزار كردند و شما خيلي به ما در كارها كمك كرديدو همچينين خيلي علاقه داشتي كه به دست خانوم ها گلاب بريزي و اين كار را به خوبي انجام دادي. ستيلا جون دريكي از روزهاي جمعه بهمن به اتفاق مادر جون و پدر جون وبابايي نهار به جادر كمربندي الوند رفتيم خيلي هوا خوب و تميز يود و به شما هم خيلي خوش گذشت.يك روز هم كه رفتي كنار بابايي تا باهم در كامپيوتر فيلم نگاه كنيد متاسفانه از روي صندلي افتادي زمين و روي صورتت كمي زخمي شد. در 22 بهمن كه تعطيل بوديم  به همراه مادرجون اينا به شمار رفتيم و در راه هم برف بازي كرديم و خيلي سرد بود همچنين درمراسم سمنو پزون...
15 خرداد 1395

سی ودومین ماهگرد عشقمون ستیلا

عزیزدل مامان وبابا ماهگردت مبارک. 94/10/30: عزیز دل مامان وبابایی دختر در دوم این ماه مصادف با روز پنجشنبه به ما خبر دادند که زن عمو حسن (عموی مادرجون ودایی پدرجون)به رحمت خدا رفتند.ماهم به اتفاق پدر جون ومادرجون به تهران رفتیم. خیلی ناراحت کننده بود چون خیلی زن مهربونی بودند. خدایش رحمت کند ایشان را. درتاریخ 11 دی ماه هم به اتفاق آقا جون اینا به اشتهارد منزل عموفرهاد رفتیم. در آنجا شما به اتفاق طاها و امیر رضا خیلی بازی و شیطنت کردیدوخیلی بهتوت خوش گذشت.دخترم  حالا دیگه شما شعرهای شمالی که مادرجون برات مبیخونن رو خیلی خوب بلدی.دخترم حالا دیگه وقتی که مامان رو عصبانی میکنی زود میگی مامان دوست دارم یا اینکه میگی مامان حالت...
5 بهمن 1394

سی ویکمین ماهگرد و سومین یلداومستقل شدن عشقمون ستیلا

ای زیباترین دختر بابا ماهگردت مبارک.   94/9/30: ستیلای نازم در این ماه  چون خیلی تعطیلات  به مامان خورد بهت خیلی خوش گذشت در تاریخ11 آذر ماه مصادف با اربعین حسینی شله زرد نذری پختیم.و شماهم کلی خوشحال بودی و به مامان کمک کردید.درتاریخ 21 آذر ماه مصادف با 28 صفرهم که تعطیلات سه روزه بود به اتفاق مادرجون اینا زیارت امامزاده سلیمان در خارج از شهر اشتهارد رفتیم. در تاریخ 25آذر ماه که مصادف بود با تولد یسنا دختر همکارمامان و باهم رفتیم به تولد و به شما هم خیلی خوش گذشت.در تاریخ 29 آدر ماه هم که دوماه از خوردن شربت فروگلوبین وفروس سولفات برای رفع کم خونی شما می گذشت رفتیم آزمایشگاه الوند اما رگهای دستهای کوچولوت پیدا نمیشد...
12 دی 1394