دومین ماهگرد عشقمون ستيلا واولین ماه رمضان واولین سفر
دومين ماهگردت مبارك.
1393/4/30: ملوسكم كمي به قدت اضافه شده اما هنوز اونقدر كوچولويي كه توي بغل خوب جا نميشي.توي چهل روزگي بالاخره خنديدن قشنگتو ديدم واي كه چقدر ذوق كردم.هنوز خوابيدنو خيلي دوست داري و مدام ميخوابي ، اما وقتي بيداري خيلي قشنگ به آدم نگاه ميكني.دستات هم اكثر اوقات به حالت مشته.ناف كوچولوت هم ديگه كوچيك و خوشگل شده.گاهي اوقات دهانتو به حالت او كردن درمياري خيلي ناز ميشي.موقع شير خوردن به ماماني نگاه ميكني و گاهي هم خيره ميشي.(مامان قربون اون نگاهت بره).ستيلا جون اولين مسافرتت به شمال هم توي اين ماه بود همه ميگفتن واي كه چه دختر نازي داريد! گاهي هم تمايل به خوردن پستونك داري ما هم يه صورتيشو بهت ميديم.واكسن دوماهگيتو هم روي دوتاپاهات توي اين ماه بهت زدن بميرم برات ، خيلي گريه كردي كمي هم تب كردي .شروع کردی توی این ماه انگشت شصتتو خوردن.مامانی توی این ماه روز نیمه شعبان با بابایی ومادرجون رفتیم درمانگاه مهر و گوش های نازت رو سوراخ کردیم و خیلی گریه کردی و خانم دکتر برات گوشواره نگینی آبی رنگ انداختند.توی این ماه بود که رفتیم تهران عروسی پسرعمو مادرجون (آقا عبداله). دخترم در ضمن توی این روز جشن خودمونی با حضور مادرجون اینا به مناسبت اول مرداد جهارمین ساگرد ازدواج مامان وبابا رو جشن گرفتیم.
این لباسو خاله جون عاطفه از مشهد برات آوردند.