هجدهمین ماهگرد عشقمون ستیلا
جگرگوشه مامان وبابا ماهگردت مبارک.
93/8/30: عسل مامان وبابایی توی این سن از زندگیت دومین ماه محرم رو تجربه کردی وبه همراه مامان ومادرجون به مراسم تجمع شیرخوارگان رفتی. و در مراسمهای عزاداری امام حسین شرکت کردی و به محض شنیدن صدای مداحی شروع به سینه زنی و حسین حسین گفتن می کردی.البته متاسفانه در دوم آبان که نانهارش مهمان داشتیم ومامان ظرفهای ناهار را بعد از رفتن مهمانها شست و قابلمه بزرگه را روی زمین گداشتم تا خشک بشه و مشغول بقیه کارها بودم شما با دسته قابلمه که کمی هم شل بود بازی کردی و پیچ دسته قابلمه را دردهان گداشته و قورت دادی و مامان وبابایی اولش که شما احساس مشکل در گلویت کردی نفهمیدیم که چرا اینطور شدی و بعد از دیدن قابلمه مامان فهمیدم که وایی شما احتمالاً پیچ قورت دادی. بعد ازبررسی در اینترنت هرروز منتظر بودیم که ببینیم دفع میکنی یا نه که بالاخره روز 5 آبان یعنی بعد از روز سوم پیچ دفع شد.خدارا هزاران مرتبه شکر کردیم که اتفاق بدی نیافتاد.مامان در هفته اول محرم آش نذری پخت و پخش کرد.دخترم توی این ماه واکسن 18 ماهگیتو زدیم.بمیرم که چقدراذیت شدی چون به هردو پاهات واکسن زذن و قطره فلج اطفال بهت خوراندند. و به از روز اول موقع راه رفتن خیلی پاهات درد میکرد و خوب نمیتونستی راه بری و خیلی هم بی تابی می کردی.
ستیلاجون درحال خوردن سالاد.
ستیلاجون به مامانی کمک میکنه.
اینهم پیچ دردسرساز.