چهاردهمین ماهگرد و رویش اولین مروارید ستیلا
تمام وجود مامان وبابا ماهگردت مبارک.
93/4/30 : زیباروی ما توی این ماه دالی بازی کردن رو یاد گرفتی و کلمه بابا و به تمام عکس ها بابایی میگی البته به به هم می خوای بگی بابا میگی. عسلک ما در تاریخ 93/4/3 بود که یک روز غروب مادرجون متوجه یک چیز تیزی رو لثه قسمت سمت چپ دهان کوچولوی شما شد. بله بالاخره اولین مروارید ستیلا خانوم هم رویت شد. ستیلا جون رویش اولین مرواریدت مبارک. دخترم چون مامان هنوز امتحان داره و 8 تیر هم اول ماه رمضانه ما مجبوریم جشن دندونی شما رو بعد از ماه رمضون بگیریم. البته مادر جون کمی پفیلا روی سرت ریخت تا دندونهای کوچولوت مثل پفیلا هرچه زودتر بیرون بیان. دختر ملوس ما خیلی بیتابی کردی و شبها خیلی کم می خوابی و مدام از خواب بیدار میشدی و کمی هم اسهال داشتی و آب دهانت سرازیر شده بود بله اینها همه علایم دندان درآوردن شما بودند. امسال دومین ماه رمضانی که باهم هستیم و شما بعضی از سحرها با ما بیدار میشی و سحری میخوری البته مامانی فقط 14 تاروزه رو تونست بگیره چون ترسید که مبادا شیرش کم بشه و شما ضعیف بشید. البته امسال روزه گرفتن به خاطر گرما و طولانی بودن زمانش خیلی مشکل بود. حالا دیگه بیرون رفتن با کالسکه رو خیلی دوست داری و با کمک پشتی ها راه میری. و سرت روهم روی زمین میزاری از لای دوتاپاهات به ما نگاه میکنی و دالی میگی.
ستیلا جون فکر کرده اینا توپ بازین.
ستیلا جون به بابایی کمک می کنه.
ستیلا جون عاشق باری توی رختخوابه.
مامان توی حیاط درس میخونه و ستیلا جون از شدت خستگی خوابیده.