هفتمین ماهگرد عشقمون ستیلا واولین یلدا
مه روی مامان وبابا ماهگردت مبارک.
92/9/30: عسل مامان وقتی که واکسن 6 ماهگیتو زدیم از بهداشت گفتند که می تونیم بهت غذای کمکی(فرنی حریره بادام،سوپ له شده،آب جوشیده سرد شده قطره آهن 15 قطره و حریره سیب زمینی یا کدو ) بدهیم. منم برات پیش بند می بندم و با قاشق کوچولوی خودت بهت می دیم تا بخوری.البته اولش خوب بلد نبودی که با قاشق غذا بخوری ولی کم کم یاد گرفتی. ستیلا جون هنوز دستاتو توی دهانت میزاری و شروع به خودنشون میکنی. پاهاتو حالا دیگه بالا می بری به دهانت نزدیک می کنی وتوی دهانت می زاری. اسمت رو هم خوب بلدی و هرکی صدات می کنه به طرفش بر می گردی. ناز دختر مامان ،اولین یلدات هم مبارک . ما شب یلدا با هندانه ای که خاله جون آدینه برات درست کرده بود شام به خونه آقاجون اینا رفتیم بعد از شام هم تولد امیررضا رو جشن گرفتند و بعدش هم به خونه مادرجون اینا اومدیم خیلی بهت خوش گذشت و خیلی هم خسته شدی.
مامان فدای اون گریه کردنت برم الهی.
اینجام که توی بغل امیررضا جون وآقاجون نشستی.
اینم از جشن ماهگردت.