سی ویکمین ماهگرد و سومین یلداومستقل شدن عشقمون ستیلا
ای زیباترین دختر بابا ماهگردت مبارک.
94/9/30: ستیلای نازم در این ماه چون خیلی تعطیلات به مامان خورد بهت خیلی خوش گذشت در تاریخ11 آذر ماه مصادف با اربعین حسینی شله زرد نذری پختیم.و شماهم کلی خوشحال بودی و به مامان کمک کردید.درتاریخ 21 آذر ماه مصادف با 28 صفرهم که تعطیلات سه روزه بود به اتفاق مادرجون اینا زیارت امامزاده سلیمان در خارج از شهر اشتهارد رفتیم. در تاریخ 25آذر ماه که مصادف بود با تولد یسنا دختر همکارمامان و باهم رفتیم به تولد و به شما هم خیلی خوش گذشت.در تاریخ 29 آدر ماه هم که دوماه از خوردن شربت فروگلوبین وفروس سولفات برای رفع کم خونی شما می گذشت رفتیم آزمایشگاه الوند اما رگهای دستهای کوچولوت پیدا نمیشد .و شماهم حساس شده بودی و گریه میکردی که دکترآزمایشگاه گفت برید بیرون و کمی آب بخورید و بعد دوبار برای گرفتن نمونه بیاید.مامانت برات بمیره دخترم من از شما شرمندم چون خودم رو باعث این کمبودها میدونم امیدوارم که دیگه هیچ وقت راهت به دکترو آزمایشگاه باز نشه.بالاخره بعد ازکمی دوباره رگهای دستت رو امتحان کردندو به کمک دونفر دیگر شما رو رو تخت خواباندیم واز شما خون گرفتند و خداروشکر جوابش خوب درآمد اما متاسفانه ویتامین D3شما که باید بین 50-30 می بود روی 17 بود ودکتر دوباره برای شما شربت کلسیم ومنیزیم وروی و شربتهای فروگلوبین وفروس سولفات البته با دوزهای کمتر و یک آمپول D3نوشت که باید 12روز بعدتزریق بشه.ستیلا جون در 21 آذر ماه بهت گفتم که امشب توی تختت می خوابی و شما هم استقبال کردی ولی من وبابایی دلمون نیومد که شما رو تنها در اتاقت بخوابانیم به همین دلیل تا5 شب توی اتاق شما خوابیدیم و بعد از آن دیگه خودت توی اتاقت خوابیدی.وقتی پدرجون بهتون گفتند که امشب اینجا بخواب شمادرجواب گفتیدکه نه میخوام برم توی تختم بخوابم .دختر نازم خیلی خوشحالم که تونستی خوب با این مسئله کنار بیای. خداروشکر.در روز30آذرماه که سومین شب یلدای شما بود درخانه مادرجون اینا جمع شدیم وخیلی بهمون خوش گذشت.